ميگن تمام آدما يه گلدن ايج دارن از 19 سالگي تا 21 سالگي
تصميم هاي مهم
بيشترين لذت ها از زندگي
ميگن لذت بخش ترين روابط براي آدم توي اين سن پيش مياد
دارم با سر ميرم تو 23 سالگي
به همين سادگي 22 سالم هم داره تموم ميشه
برا مني كه ميگفتم 20 سال هم برام كافيه
البته هنوز هم ميتونم ادعاكنم كه دلبستگي به اين دنيا ندارم
و مرگ رو ميپذيرم
شاهدم هم شركت توي خون بار ترين و خطر ناك ترين تظاهراتاس
روزاي اول كه علنا ميكشتن كاملا آماده بودم
وصيت نامم رو هم كه مبني بر اينكه من گي هستم گفته بودم
يه صداي ضبط شده
اما فكر ميكنم با موندن توي اين دنيا دلبستگي هم بش زياد ميشه
نميدونم اين حس ناشي از تفكر مذهبيه يا نه يه فكر طبيعيه؟
سالي كه بر من گذشت اتفاقات مهمي شايد توش رخ داد
ارتباطم با گي ها از چار چوب كامپيوترم خارج شد و تو دنياي واقعي دوستاي گي با ارزشي پيدا كردم
شروع به جنگ كردم تو خونه
ديگه اون سام سر بزير و درسخون و عاقل و الگوي پسراي فاميل نيستم
ميجنگم تا اون ذهنيت قديمي رو راجب خودم از بين ببرم
ميجنگم براي اينكه خودم باشم
واسه خودم از تولد پارسالم يه ضرب العجل تعيين كرده بودم
25 سالگي
كه تا 25 سالگي ديگه خود خودم باشم
براي همه
حتي به قيمت طرد شدن از طرف خيلي ها
اما مهم نيست
سهم من از اين دنيا همين چند سال عمره
مهم اينه كه ازش لذت ببرم نه اينكه دل خودم رو به دنياي ديگه اي خوش كنم كه معلوم نيست هست يا نيست
با حوري هايي كه قراره نسيبم شه
حوري هايي كه فكر كنم به قول يگي از همين بچه هاي بلاگي سينه ندارن و لاي پاشون چيزي رو دارن كه ما دوست دارم
اگر اونوري نباشه كه به نظر من هم نيست پس بايد همين عمري كه داريم رو غنيمت بشماريم
و اگر هم اون دنيايي باشه به قول خيام:
گويند بهشت و حور عين خواهد بود
آنجا مي ناب و انگبين خواهد بود
گر ما مي و معشوق گزيديم چه باك؟
چون عاقبت كار چنين خواهد بود
پس اساس رو بايد گذاشت رو لذت
لذت از چيزي كه خوشمون مياد البته با يه محدوديت
اونم عدم تجاوز به حقوق ديگرانه
چي ميخواستم بگم؟
چي شد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر