۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

و انسان دنیاییست و هر انسان رمانی بی پایان

همه چی به صورت خیلی عجیب و غریبی شروع شد
من و تو و بعد هم اون وارد شد
و انقدر قوی بود که منو انداخت بیرون
و من همچنان دارم قل میخورم و خودم هم گاهی دستی به زمین میکشم و بر شدت این قل خوردن ناشی از دور افتادگی اضافه میکنم
چون سرمو گیج میکنه
باعث میشه هیچی نفهمم
توی این ایام بی الکلی
بد جواب میده
و بعد از مدتی اون خود تو رو هم انداخت بیرون
از خودت
از همه جا
از دنیا
و تو رو تو جوب انداخت
جوبی که وقتی از کنارش رد میشی باید دماغتو بگیری
و تو گاهی کاملا تو اون جوب غرق میشی و میمیری و گاهی سری بیرون میاری
نگاهی تو چشم من میکنی
منو به هم میریزی و دوباره غرق میشی
یه زمانی فکر میکردم هدف من از به دنیا اومدن دوست داشتن توست
اما امروز مطمئنم که هدف تو از به دنیا اومدن آزار منه
و من هم هر روز پوست کلفت تر میشم
آدمی که میره خودشو میفروشه رو نمیشه به این آسونی با یه نگاه ویرانش کرد
یا لا اقل تو ویران شدنشو نمیبینی چون اون در خودش فرو میریزه بی صدا
و گاهی بی درد
چون درد ها دیگه براش یکنواخت و بی معنی شدن
آدمی که برای هر چی بیشتر قل خوردن و گیج تر شدن و ندیدن دنیای واقعی
چنگ به هر بلم و قایق درب و داغونی میزنه
گاهی اونا رو هم غرق میکنه
گاهی با هم غرق میشن
و گاهی خودش زیر اون قایقا فرو میره و میمیره
و منم که غرق میشم
و مردن به همین سادگیه
به سادگیه همین گفتن
به سادگی روی آب اودن و بی حرکت شدن ماهی قرمز سفره هفت سین
مرگ میرسه و چنان همه ی وجودتو فرا میگیره که حتی فرصت نمیکنی چشمات رو ببندی
چند باری به من رسیده
چندین باری تجربه اش کردم
چند صد باری باش همبستر شدم
شاید بتونم ادعا کنم بیش از هر کسی میشناسمش
بلاخره هم خوابه شدنه
کم چیزی که نیست
اما هست
من میشناسم آدمایی رو تو این شهر که با هر کسی که بشه میخوابن
گاهی با کسی به پرواز در میان که حتی اسمشو نمیدونن
من آدمایی رو تو این شهر میشناسم که عاشق میشن با طرف میخوابن و عشقشون همراه با کام شدنشون از تنشون خارج میشه
من آدمایی رو میشناسم تو این شهر که برای جلب عشق آدمای دور و برشون تنشون رو بهشون هدیه میدن
پیشکش میکنن
به قیمت اندکی نگاه
که اون نگاه عاشقانه و اندک هم با کام شدن میپره بیرون و دیگه بر نمیگرده
آره من آدمای عجیبی رو تو این شهر میشناسم
آدمایی از خودم به خودم نزدیک تر
آدمایی که گاهی خودمن و گاهی در منن و گاهی بر من..
آدمایی که نقش های مختلفی رو به عهده میگیرن توی این جنگ
اکثر این آدما بیشتر میخورن از حریفاشون تا زدن
آدمهایی که از دور زشتن و کثیف اما به محض اینکه بشون نزدیک میشی میفهمی که یه دنیان
و نباید به این آدما نزدیک شد
چون بزرگیشون واگیر داره اما زشتی و کثیفیشون نه
که این بهتره از همون دور سری به تاسف تکون بدی و یا حتی دماغتو بگیری تا بوی گندشون بینیه معصومتو آلوده نکنه
آلوده نکنه
آره من بودم و تو
و اون اومد
من رو پرت کرد بیرون و من هنوز دارم قل میخورم
و تو رو هم پرت کرد توی لجنا
و خودش گاهی میشینه به پرتاباش فکر میکنه و دیوونه وار میخنده
و من قل میخورم و تو غرق میشی و دوباره سری بالا میاری و ....