۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

به خاطر یک پسر

A cous d'un garcon
ایستگاه اتوبوس های قرمز بی آر تی پارک وی
حایی که اولین بار دیدمت
و چه سخت پیدات کردم
چون من که شهروند تهرانم و همه عمرمو تو تهران صرف کردم نمیدونستم ایستگاه اتوبوس کجاس و تو که 3 روز بود میومدی تهران و زبون ما رو درست حسابی بلد نیودی میدونستی
دیدار اول جالب بود
رفتیم سمت ماشین و سوالا شروع شد
از ایران
از مردمش
از گی هاش
از حقوق ها
از خانواده
و تو فقط میپرسیدی و من جواب میدادم
و بعد ناهار خوردن تو یه رستوران به اصطلاح شیک و گران قیمت
و میگفتیم و میگفتیم و من لذت میبردم
تا رفتی تو اونروز
و اس ام اسا شروع شد و تماسای تلفنی هر روزه
و اینکه من دقیقاً تو شبانه‌روز چه کردم و تو چه کردی
رفتی پیش فامیلات
فامیلایی که زبونشونو نمیفهمیدی
و به هر بهونی های میپیچوندیشون تا زمانتو با من بگذرونی
و تو به من میگفتی خوشگل
و تو هم زیبا بودی
بی حد
و تو این تصور رو به من میدادی و میدی که میشه یه زمانی
یه جایی
زیر سقف این دنیا
با هم باشیم
و اینکه منو تشویق میکردی به رفتن از ایران
راستشو بگم که دودلی های منو واسه رفتن از ایران با چند تا جمله از بین بردی
و امید دادی
و اعتماد به نفس
باورم نمیشد انقد زبانم خوب باشه اما تو بهم قبولوندی
و تو دیروز رفتی
و من باز هم افسرده شدم
اما قول دادی که زود برمیگردی
زود به زود
و من منتظرم که روزهای بهتر و خوب‌تر و زیبا تری با تو بگذرونم
و دوست میدارم
و فکر میکنم تو کسی هستی که میشه دوست داشت
و اسم تو هم زیباست و با ( آ ) شروع میشه
و این برایمن شده یه تم ثابت
منتظرت میمونم پسر
برگرد
و بیا با هم باشیم
یه جا زیر سقف این دنیا

۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه

و پایان داستان 89

سال 89 هم تموم شد
شاید مسخره باشه الان که بیست و هشت روز از شروع سال جدید گزشته پاشم بیام اینجا به مردم تبریک بگم
البته نمیدونم مردمی باقی مونده که این بلاگ رو بخونه
چون باز هم فیلترش کردن و من هم هر روز گشاد تر از دیروزم
دلم میخواد کمی از سالی که گذشت بگم
سالی که عجیب بود
سالی که من اولین جرعه مشروب رو درش نوشیدم
سالی که زیر قول و قرارام زدم تو مستی با یه استریت س/ک/س کردم
سالی که به طرز احمقانه تری زدم زیر تمام نطریه های ذهنیم و نه گذاشتم و نه برداشتم و عاشق یه استریت شدم
و به مدت پنج الی شش ماه روحم حسابی صابیده شد
اما خوب هر حادثه‌ای هر چقدر بد و گند و پر هزینه باشه اما یه چیزایی ته اش برا آدم میزاره که به نطر من خیلی ارزشمنده
اون تئوری‌های من شاید گنده گوزی بیش نبود و باید سر خودم به سنگ میخورد تا حالیم بشه
و سالی که دختری و شاید دخترانی بر من عاشق شدند
که این هم منو له کرد
تجزیه کرد
بی رحمم کرد
و باز هم تجربه بهم داد
تجربه‌هایی هر چند هنوز خام به نظر خودم
سالی که من کوچیک شدم توسط کوچکترین آدم زندگیم
و سالی که من بزرگ شدم توسط بزرگ‌ترین آدمهایی که با هاشون مواجه شده بودم
سالی که یک سال بیشتر نبود اما سالها به من گذشت
سالی که گم شدم تو غریبه‌ها
سالی که خودمو پیدا کردم تو غریبه‌ها
سالی که محبوب شدم
سالی که منفور شدم
سالی که سنگ صبور شدم
سالی که سنگ صبور موندم با سینه ای که بیش از نیمی از درداش مال مردمه
سینه ای که مستعده هر کی از راه برسه
دردی توش بزاره و بره
و این برای من خوبه
و من این خاصیت خودمو دوست دارم
سالی که چیز های با‌ارزشی توش به دست آوردم
تجربه
تجربه
چشیدن لب کسی که دوسش داشتم
و حس داغی که هنوز مونده
چشیدن لب یه دختر
خود فروشی
س/ک/س های احمقانه
بی احساس
سه نفره
و سال دروغ گفتن برای خلاصی
خلاصی از تمام اون چیزای کندی که توش گیر کرده بودم و راه خلاصی نداشتم جز دروغ
و هشتاد و نه هم تموم شد
نود شروع شد
نود با شروعی عجیب
شروعی عجیب که داره بهم نشون میده که این دهه بزرگ‌ترین دهه زندگی منه
بزرگترین تغییرای زندگی من و این دهه اتفاق میفته
همین بیست و چند روزش که اینو نشون میده

یا تو زیبا تر شدی یا چشام بارونیه

یا تو زیبا تر شدی یا چشام بارونیه