۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

تصادف

یه روز تلخ رو میگذروندم داشتم تو خیابون اه میرفتم
به سر یه کوچه رسیدم یه ماشین داشت از ته کوچه با سرعت به سمتم میومد
خدا خدا میکردم که بیاد بهم بزنه
نمیدونم چرا تو اون لحظه این حس بهم دست داد که با برخورد ماشین به من و مرگم
تمام درد های ذهنی و جسمیم رو میزارم و میرم بالا یه دید کاملا مذهبی
تو اون لحظه ای که خودم رو آماده استقبال از مرگ میکردم خیلی چیزا مثل یه نوار از جلو چشمم رد شد
تمام ناراحتی های که تو اون روز کشیده بودم و در هین راه رفتن به صورت غیر ارادی چشمم رو خیس کرده بود:
تجاوز به کودکان
معصومیت و زیبایی چهره پسر بچه ی مظلومی که تو میدون ونک جوراب میفروخت و تصور اینکه تن معصوم این بچه زیر بار هرزگی یه مرد له شه مثل یه سیخ داغ تو چشمم فرو میرفت
مرد کارتون خواب کنار خیابون
رفتار دخترونه دو تا پسر تو متره که خنده همه رو در آورده 0بود
دعوا با مامان سر دیر خونه رسیدن
تصمیم احمقانه خواهر
سر زنش فامیل به خاطر این که حرف دلم رو زدم
و خیلی چیزای دیگه.....
من میخوام از اینجا برم


و ماشین ترمز کرد و من رو با یه دنیا آرزو گذاشت و من هم نگاه حسرت باری به راننده انداختم و سرم رو انداختم پایین و به راه خودم ادامه دادم.

۱ نظر:

  1. سلام
    شنیدم شماها از دخترا خوشتون نمیاد اما میشه لطفا جوابمو بدی
    دنیای تو برام خیلی جالبه تقریبا بیشتر وبلاگتو خوندم .غمهات نگرانیهات ... من حتی اگه بخوام هم نمیتونم درکت کنم اما میتونم بفهمم که چه فشاری رو از طرف دیگران داری تحمل میکنی
    ببین من یه عوضی یا منحرف جنسی نیستم ... من خیلی کنجکاوم
    تو با یه مرد همون حسه لذتی رو تجربه میکنی که مردها با زنها تجربه میکنن؟
    شماها عاشق میشید؟ یعنی واسه یه مرد دیگه(شریک جنسیتون) نگران میشید گریه میکنید یا ...نمیدونم چه جوری بگم ...
    ببین لطفا بهم نخند ...
    شماها یعنی پسرای همجنس باز چیزایی مثل خیانت دارید ؟مثلا با یه مرد متاهل رابطه داشتنو بد میدونید یا نه این چیزا (متاهل و مجرد بودن) اصلا مهم نیست یا اصلا همجنسباز مرد متاهل هست ؟!؟!

    من مهماندار هواپیما هستم به خاطر شغلم هر روز ادمهای زیادی میبینم ... چند روز پیش تو یکی از پرواز هام دوتا پسر و دیدم که دارن همو میبوسن و بو میکنن تقریبا همو میپرستیدن !!!!!!!!!! به خاطر همین کنجکاو شدم از دنیای شما ها بیشتر بدونم

    پاسخحذف