۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

یاد آوری تلخ

یه چیزی بوده که همیشه ازش فرار میکردم
نمیدونم این ماجرا چه ربطی به روحیات الانم داره؟
شاید بی ربط باشه شایدم....
هنوز مدرسه نمیرفتم
با مامان ظهرا میرفتیم خونه ی مامانبزرگ
یه پسره هم اونجا بود
فکر کنم واسه کنکور درس میخوند
وقتی مامانم خوابش میبرد
منو میبرد تو اتاقش
شلوارم رو از پام در میاورد
چیز زیادی یادم نیست
فقط درد
و هول شدن بعدش
این یعنی تجاوز نه؟

۱ نظر: