۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

گریه کردم و نوشتم

من تنهام
قلبم گرفته
من عاشق شدم
عاشق یه استریت
ای لعنت به من
ای لعنت به قلبم
من کمکش میکنم
از خودم میگذرم تا اون به خواسته اش برسه
به عشقش
و من این وسط له میشم
من دوسش دارم
لحظات بی اون سخت میگذره واسم
وقتی با اونم شادم
اون زیباست
زیبا ترین پشر دنیا
هر چند که همه ملامتم کنن
بکن این چیه دیگه
من دوسش دارم
عاشقانه
اما اون منو نمیبینه اصلا
انگار نیستم اصلا
من دوسش دارم
یادش ضربان قلبم رو به شماره میندازه
وجودش همه تئوری های احساسی زندگیم رو زیر سوال برد
من عاشقشم
عاشق عشقش
من تنهام
حتی کسی رو ندارم که همینا رو بهش بگم
سینه ام شده مخزن اسرار همه
اما هیچکس جدی نمیگیرتم که حرفامئو بشنوه
خیلی تنهام
کاش خدایی وجود داشت
کاش مدهب رو ریشه کن نکرده بودم تو زندگیم
کاش یه زیارت حالمو جا میورد
کاش تنهاییما با وجود خدا پر میکردم
کاش بود
چند شب پیش باش چت میکردم
با عشقم
کلی براش درد و دل کردم
سکوت کرد
گفت دارم فکر میکنم
گفتم به چی؟
یه چیز بی ربط گفت
یه چیزی تو این مایه ها که چرا گربه ها روی چهار تا دست و پاشون راه میرن
من فرو ریختم
در هم شکستم
فنا شدم
این فنا ادامه داره
هر روز نادیده تر گرفته میشم
و هر روز بهش وابسته میشم
عاجزانه محتاج مرگم
محتاج پوچی بعد از مرگ
باید سعی کنم
باید جرئت پیدا کنم که به خودم
به بودنم پایان بدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر