۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

تا حالا شده؟

تا حالا شده از صبح یه بعض تو گلوت گیر کرده باشه؟
تا حالا شده آرزوت بلند بلند گریه کردن و هقهق کردن باشه؟
تا حالا شده به مقدس ترین حریم زندگیت شک کنی؟
تا حالا شده سوال تو زهنت پیش بیاد که واسه چی خودتو داری به کشتن میدی؟ به خاطر دشمنات؟
خدایا من امروز به تو شک کردم
تو مقدس ترین حریم زندگیم بودی
اما من خیلی وقته اثری ازت نمیبینم
هی پیش خودم میگم خدا هست
خدا منو میبینه
خدا ما رو میبینه
اما دیگه خسته شدم
خیلی گشتم پیدات نکردم و این احتمالا آخرین درد و دلیه که بات میکنم
درد دلی که حس میکنم دارم به یه کسی که نیست میکنم
خدایا امیدوارم زنده شی
بیدار شی
یا هر چی اسمش هست
و خودت رو به من به این مردم که از اوردن اسمشونم چشام پر اشک میشه نشون بدی
خدایا لطفا بیدار شو
ما اینجا له شدیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر