۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

نيزه اي فرو ميرود در قلبم

فراموش كردن يك عشق سخت ترين كار هاست
هيچ وقت مردن به تلخي فراموش كردن يه بودن نيست

من هنوز فراموشت نكردم
نميتونم بيرونت كنم از دهنم
ببيم من ديوونه ام
حس اينكه يه جايي بشينم كه قبلا تو نشستي به تنم رعشه ميندازه
صورتي رو نگاه كنم كه تو عاشقش بودي منو ديوونه ميكنه
ببين اسمت رو صفحه ي كامپوترم چشامو پر از اشك ميكنه
من نميدونم چم شده؟
فقط ميدونم كه هنوز خوب نشدم و از درد عشقت دارم به خودم ميپيچم
بغض بغض بغض
يه لحظه هم رهام نميكنه
انگار شيش ماهه كه نديدمت
ميفهمييعني چي لعنتي؟
سكوت مرگبارمو نبين
چشماتيه لحظه هم رهام نميكنه
از كدوم خيابونا رد ميشي؟
تو كدوم ژياده رو ها راهه ميري؟
چقدر چشم چشم بكنم براي ديدن اتفاقيت؟
همه ي مردم شهر ميبيننت جز من
جز من
جز من
مگفتن بر ميگردي امابرنگشتي
دورشدي
انقدر دور كه از من حتي برات يه نقطه ي كوچيك هم نموند
نميدونم با اين حسم چه كنم
كسي رو ندارم كه دردمو باش قسمت كنم
دردم برام خجالت آوره
شايد مثل درد يك فاحشه كه روز عاشق ميشه
نميتونه از دردش حرف بزنه
اما درد داره
اونم يه درد بزرگ
هيچي ازت نميخوام
فقط گاهي نگاهي
همين
همين
همين

۱ نظر: